جدول جو
جدول جو

معنی متحمل شدن - جستجوی لغت در جدول جو

متحمل شدن
زیر بار رفتن تحمل کردن، یا متحمل نشدن، تحمل نکردن، بروی خود نیاوردن اعتنا نکردن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه بخدمت نواب اشرف (شاه اسماعیل) رسیده دور جمجمه هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده
فرهنگ لغت هوشیار
متحمل شدن((~. شُ دَ))
تحمل کردن، اعتنا نکردن، به روی خود نیاوردن
تصویری از متحمل شدن
تصویر متحمل شدن
فرهنگ فارسی معین
متحمل شدن
تحمل کردن، بردباری کردن، شکیبایی ورزیدن، اعتنا کردن، توجه کردن، به روی خود آوردن، دستخوش شدن، دچار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحرک شدن
تصویر متحرک شدن
جنبیدن وزیدن لانیدن حرکت کردن جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندمل شدن
تصویر مندمل شدن
به شدن (جراحت) بهبود یافتن: (اندامی که بسالهالله آزرده باشی بمرهم یک هفته کجا مندمل شود ک) (نفثه المصدور. چا. یز. 27)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتحل شدن
تصویر مکتحل شدن
سرمه بچشم کشیدن، در شدت و سختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
دیسیدن (از حالی به حالی در آمدن)، ورتیشیدن تبدیل شدن تغییریافتن ازحالی بحالی درآمدن: ماهمی بینیم که چیی مستحیل شود باچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسل شدن
تصویر متوسل شدن
ویچیرستن
فرهنگ لغت هوشیار
براه رفتن جریان یافتن، یا متمشی شدن کار. سرانجام یافتن آن: و چون دانست که کاری متمشی نخواهد شد و اهل شهر غالب بودند از آنجا عزیمت سبزوار کرد
فرهنگ لغت هوشیار
پایندان شدن عهده دار شدن متعهد شدن: جمیع مهمات سلطنت را متکفل شد، پایندان شدن ضامن شدن، مخارج کسی را بعهده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
به گردن گرفتن پذیرفتن : پادشاهی پسر را بادیبی داد... ادیب خدمت کرد و متقبل شد روزگاری برو سعی کرد
فرهنگ لغت هوشیار
کشفتن نیست شدن نابود شدن وا رفتن نیست شدن نابود گردیدن: و از گرستن رطوبات ز جاجی وملحی بحکم قوت حرارت غریزی منحل و مضمحل شد دماغ صافی و چشم روشن گشت
فرهنگ لغت هوشیار
بست نشستن، پناهیدن پناه گرفتن در جایی پناه گرفتن: و حاکم آنجا نزوال که از امری گرج بود با بسی نفر از عظمای از ناوران و غلبه گرجیان در آن متحصن شده بودند، در مکانی مقدس بست نشستن: عده ای از اهالی در تلگرافخانه متحصن شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیل شدن
تصویر تحمیل شدن
سربار شدن سربار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحمل نشدن
تصویر متحمل نشدن
زیر بار نرفتن، به روی خود نیاوردن به خود نگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
خیره شدن مات شدن سرگردان گشتن سرگشته شدن حیران ماندن: ... اندرین کار متحیر شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلی شدن
تصویر متحلی شدن
آراسته شدن زیور یافتن آراسته شدن زینت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
ور تنیدن تبدیل شدن عوض گردیدن بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کردن و بر آواز خوش کودکان آن بخیالی متبدل شود و این بخوابی متغیر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متظلم شدن
تصویر متظلم شدن
((~. شُ دَ))
درخواست رفع ظلم و ستم نمودن
فرهنگ فارسی معین
تحول یافتن، دگرگون شدن، تغییر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
Tolerable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
tolérable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
tolerable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
dapat ditoleransi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
ทนได้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
verdraagzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
терпимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
tollerabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
tolerável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
可以容忍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
tolerancyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
терпимий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
erträglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
सहनीय
دیکشنری فارسی به هندی